حسین نامه

خاطره چهارم

دوشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۱۷ ب.ظ



(یادش بخیر سال دوم هنرستان بودیم یکی از بچه های نقشه کشی رفیقمونو میزنه پسره خیلی گنده بود منم ازش میترسم ولی بازم رفتم جلوش دستمو کردم تو جیبم گفتم چ غلطی کردی حالا دارم مث بید میلرزما   همینجوری نگاش کردم یدفعه خودم نفهمیدم چیشد پام مث فشنگ ول شد بعد اونطرفم کفش پوشیده بود بارونم بود زمین سره سر یهو پام با سرعت خورد بهش پسره پخت زمین شد حالا همینجوری قدقدی دارم نگاش میکنم بندخدا ترسید ولی من بیشتر میترسیدم بلندشه منو بزنه ولی درکل خوب شد پسره کلا دیگه سمتون نیومد)



نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی