خاطره ششم
(یادش بخیر دوم راهنمایی بودیم من سه هفته پشت سرهم درس علوم رو تک میشدم با نمره های 0.5, 1.5 بازم 0.5 این درسم همش زنگ آخر داشتیم هفته سوم که 0.5 شدم بعد کلاس پدرم اومد دنبالم من تا برسم دم در یکی از بچه ها زودتر رسید ب پدرم گفت معلم علوم پسرتو زده معلممون بد میزد نامرد بدترین کارش این بود دمه خطو میگرفت بلند میکرد آدمو الانم بهش فکر میکنم دردم میاد خخخ هیچی پدرم صبر کرد تا من بیام گفت صورتت چرا قرمزه من گفتم هیچی گفت همینجا وایسا تا من بیام حالا نمیگم با چ وسیله ای رفت تو دفتر خخخ مدیرمون محلی بود میشناخت پدرمو, پدرم گفت کدوم فلان فلان شده ای(این یتیکه سانسور شده خخخخ) پسرمو زده مدیرم گفت هیچ فلان فلان شده ای نمیتونه پسرتو بزنه(بازم سانسور شده خخخ) هیچی معلمه دید داد و بیداده فرار کرد اونروز, پدرم بهم اونلحظه هیچی نگفت وقتی رسیدیم خونه گفت کدوم درسه کتابشو بده بهم دادم بهش کتابو زد تو سرم گفت هفته بعد 20 میشی منم از ترس هفته بعد 20 شدم, نکته اخلاقی نظام آموزشی قدیم از الان خیلی بهتره حتما باید زور بالاسره بچه ها باشه خخخخ)