خاطره اول
چهارشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۵۱ ب.ظ
(یادش بخیر سال دوم دانشگاه تو گرگان بودم یشب میخواستم برا خودم شام درست کنم پیش خودم گفتم چی بخورم گفتم گوجه ب سیخ بکشمو کبابش کنم بعد یادم اومد سیخ ندارم رفتم از صابخونه بگیرم صدا زدم خانوم مازنی یدونه سیخ میدین میخوام کباب بزنم یدونه سیخ گرفتم اومدم تا گوجه رو ب سیخ بکشم یدفعه در خونمون صدا خورد رفتم ببینم کیه دیدم صابخونست دیدم یسیخ دیگه اورده میگه حسین جان با ی سیخ سخته هم بخوای گوشتو کباب کنی هم گوجه رو , بروی خودم نیاوردم سیخو گرفتم ولی باورتون شاید نشه داشتم از خجالت آب میشدم)